وقت برگشتن است
"تو هر چقدر هم با اون طيف بخواي رفاقت كني باز جاش برسه اونا پشت همن (حالا اين را بسط بده به شرايط مختلف)
چون مشكل جاي ديگه است اما تو هنوز اين را نفهميدي!"
در اين چند سال بارها سعي كردم ادم هاي مختلف را تجربه كنم دوستي هاي پايدار و ناپايدار زيادي شكل گرفت اما اين وسط يك حس هميشه اذيتم ميكرد
نميشود رفاقت را بي حد و حصر تعريف كرد.ادم ها پيش از دوست داشتن يكديگر دنيايشان را دوست دارند دنيايي كه در ذهن و قلبشان ساخته اند.اگر كسي در اين دنيا جا گرفت لايق دوست داشتن است.هميشه اين را ته قلبم ميدانستم اما ناديدش ميگرفتم به خيلي ها نزديك شدم تا افكارشان را لمس كنم و زندگي كنم اما.....ادم ها دنيايشان را دوست دارند و من هيچ وقت نميتوانم در دنياي ادم هاي ديگر زندگي كنم.مگر هم رنگ همان جماعت باشم.
اين كار مرا به مماشات و مسامحه ميكشاند اما وقتي رفتار طبيعي طرف مقابل را ميديدم (زندگي در دنياي خودش) ازرده ميشدم تا اين ازردگي به قدري شدت پيدا ميكرد كه به قطع ارتباط مي انجاميد.در اين راه خدا ميداند چند بار از راه اعتدال خروج كرده ام
امشب رسما كم اوردم.من كسي نبوده و نيستم كه براي بدست اوردن دل ديگران حقيقتي را كه به ان رسيده ام قرباني كنم همين باعث ميشد تا بعد از مدتي ديگر جايي در دنياي افراد نداشته باشم.گمان ميكردم مشكل از ان ادم هاست اما مشكل از خود من است.ادم ها خط كشي شده اند من نميتوانم رابطه اي را در خارج چارچوب ها تعريف كنم.ديگر به غير ممكن بودن چنين چيزي رسيده ام.اتفاقات اين دو سه روز ايده را در من تقويت كرد.
هيچ گاه از اعتراف به اشتباه نترسيده ام وقت ان است بخشي از راهي را كه امده ام برگردم.روزي(در همين وبلاگ) گفته بودم همه ي ادم ها را دوست دارم اما امشب ناگهان حس كردم قلبم خالي شد.از محبت خيلي ها.نه انكه از انها متنفر بشوم فقط ديگر دوستشان ندارم.
اين يك حقيقت است اگرچه برايم نفرت انگيز و ناراحت كننده است اما يك حقيقت است بايد بپذيرمش.دنياي نت را بيشتر براي همان ارتباط دوست داشتم اما دورانش به سر امد حال قصد دارم تركش كنم سخت است اما شدني است شايد دوباره بنويسم اما براي دل خودم.
--------------------------------------------------------
امشب دوباره بوي ياس را حس كردم دلم شكسته بود.اما روضه ي حضرت عباس مرحم دل شكسته است.
فداي دست هاي ، پسري كه مادرش ام البنين بود اما بر تارك تاريخ ثبت شد فرزند ياس!