اذن به یک لحظه نگاهم بده
میان ولگردی های شبانه به سراغم میامد
بهانه ای بود که پایان شب گردیم سرای تو باشد.
خودت که بهتر میدانی به هوای چه میامدم.
چه کنم؟ دست خودم نیست در حریم تو هم لحظه ای رهایم نمیکند.و تو چه سخاوتمند بودی...!
روبه رویت مینشستم بالای سرت همان گوشه که همیشه برایم خالی میکنی.
هیچ وقت نفهمیدم تو دلت برای من تنگ میشود یا من برای تو.این همه سال همسایه ات شده ام نفهمیدم.
ان قدیم تر ها با پدر می امدم. یادت هست؟؟
چه صفایی داشت .
بابا احترام عجیبی میگذاشت چشمهایش پر از اشک میشد.
و من نمیفهمیدم.
از کدام سال بود که شروع شد ؟؟یادم نیست اما حکما تو خوب یادت مانده.می امد سراغم و من هم به دنبالش می امدم.نرسیده به صحن و سرا پدر یاد داده بود سلامت کنم.
میگفت اگر ادم خوبی باشی جوابش را میشنوی
منهم زل میزدم در چشمانت
"السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا"
و بعد به نفس نفس می افتادم یک هفته تمرین میکردم تا صدای تو را بشنوم اما صدایی نمیامد قدمی دیگر بر میداشتم و دوباره
"السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا"
و باز ضربان قلبم شدید میشد اما خبری نبود.وقت را نمیفهمیدم تا جلوی سرایت.
هیچ گاه از تو چیزی نخواستم همیشه انچه را که میخواستم به من داده بودی :
دمی را با او در حرم تو خوش بودن و مست از دل نشینی عطرش.
میگذرد زمانی و من گمش کرده ام.از کی نمیدانم؟ اما هرچه دنبالش کردم پیدا نشد.
چند وقتی است که در گوشه گوشه ی حرمت دنبالش میگردم سلام و جوابش را هم فراموش کردم بگذار اعتراف کنم دیگر سلامت که میکنم منتظر جوابش نمیمانم.ضربان قلبم هم تغییر نمیکند.
اما هنوز هم حریمت ارامم میکند اما او را گم کرده ام.
امشب امده ام تا خواهشی کنم سلامم را به مادر برسانو بگو
هر چه را خواستی از من بگیر اما عطر یاس را به من پس بده!
پینوشت یک:عید مبارک
پینوشت دو:هر بار که این شعر را میشنوم راهی حرم میشوم.
پینوشت سه:دعایمان کنید زیاد.