....پیش از مطالعه این پست حتما قسمت اول و دوم مقاله را مطالعه بفرمایید.

در دو پست گذشته با تبیین مفصل و به جای انتظار بشر از دین و تبیین ارزش نظری بحث علوم انسانی اسلامی ثابت کردیم اساسا مقوله ای وجود ندارد که سکولار باشد و یا بتوان انرا از دین جدا نمود در نتیجه ادعای علوم انسانی غیر اسلامی و یا علوم سکولار ادعای نا مشروعی است که ناشی از اشتباه مدعی در تصور موضوع و تعاریف به وجود امده است.در این پست با تبیین صحیح مبانی تصوری بحث به تعریف علم اسلامی و علوم انسانی اسلامی خواهیم پرداخت.

 الف:تعریف علم اسلامی:

تعریف مطلق از علم اسلامی کار مشکلی است که شاید به واسطه ی ان هم علومی که تا کنون اسلامی نامیده اند محل مناقشه قرار گیرد و هم ان علومی که از دایره ی اسلام اخراج کرده اند احتیاج به بررسی پیدا کند.لکن به نظر حقیر ان دسته از نظام معارفی که به شیوه ای منطقی به وحی استناد داده میشود را میتوان اسلامی نامید.به عبارتی برای اسلامی بودن یک علم صرف ارتباط مفهومی و معرفتی کفایت نمیکند بلکه این رابطه باید متدیک و منطقی باشد.به عنوان نمونه در فقه یکی از علومی که به معنای واقعی اسلامی است علم اصول است فقیه معارف خود را با روش منطقی به دین مستند میکند.

به این معنا در حال حاضر حتی علومی چون اخلاق و عرفان و فلسفه نیز از محدوده علوم اسلامی خارج میشود.هر کدام از این علوم بر پایه نظامی معرفتی بنا گشته است که گوهر معرفتی ان به تبیین رابطه ی منطقی خود با وحی نپرداخته اند.به عنوان مثال در حکمت اسلامی نظام معرفتی صرفا بر پایه ی عقل شکل گرفته است و به نوعی مسیر خود را از وحی جدا کرده و نظامی مستقل از وحی بنا میکند.اینکه چرا با این وجود حکیم اسلامی به نوعی به اثبات مبانی اسلامی میپردازد بحث جدایی است و سر ان در ایمان فیلسوف مسلمان است چه انکه مثلا ما در روایات اسلامی چیزی به نام اصالت وجود و یا ماهیت نداریم.

این نکته بر میگردد به بحثی معرفت شناسانه که اگر معرفت را مقوم به اختیار دانستید وقتی میخواهید ، عملیات قوای ادراکی انسان را تحلیلی کنید کیفیت فهم تابع اراده میشود و از اینجا حجیت فهم به میان می اید لذا حتی فهم حسی این طور نیست که از حجیت ساقط شود و بگوییم که حس نظام خاص خود و متد خاص خودش را دارد بلکه حجیت ان بر میگردد به هماهنگی متدیکش با وحی.

 در اینجا مهمل بودن ادعای برخی از منتقدین که مثلا بیان میکنند فیزیک اسلامی یا شیمی اسلامی بی معناست چه انکه استناد این علوم در نظریات به وحی با ماهیت تجربی انها ناسازگار است کاملا مشخص میشود.

من از امثال جناب ملکیان تعجب میکنم که چطور با ادعای بلند ترابط علوم چنینی سخنی ابراز میکنند.در تفکر معرفتی اسلام عقل و وحی و حس و شهود هر کدام دارای نظامات معرفتی جداگانه ای نیستند که اجزای معرفتی بشر را تشکیل دهند بلکه اینها ابعاد معرفت بشر را هستند.

 به عنوان مثال طول و عرض ابعاد اجسام را نشان میدهند ایا میشود در عالم خارج دست روی نقطه ای گذاشت که طول یا عرض نداشته باشد؟؟؟رابطه عقل و حس و شهود با وحی در نظام اسلامی چنین است.یعنی رابطه ی ابعادی است نه اجزایی که مثلا بگوییم فیزیک لاییک است چون تجربی است و یا فلسفه باید سکولار باشد چون عقلی است.این سخن جز انزوای دین و ناکارامد کردن ان هیچ اثر دیگر نخواهد داشت.امثال جناب سروش چون متوجه این موضوع شده اند دایه دین حداقلی دارند.حال انکه با تبیین جایگاه و برنامه الهی در پست های قبلی بطلان دین حدااقلی را روشن ساختیم.

 در نتیجه ما نمیگوییم قصد داریم متد علوم کاربردی و یا عقلی را عوض کنیم و به جایش علوم نقلی را جایگزین کنیم بلکه میگوییم رابطه نظام معرفتی این علوم را با وحی مشخص میکنیم.و این نه به معنای تعطیل عقل است و نه تجربه بلکه به معنای تبیین رابطه ی منطقی این دو با وحی است.این نهایت ساده لوحی است که کسی بگوید اسلامی شدن علوم یعنی نقلی شدن انها و مثلا ما در علومی مثل شیمی و فیزیک و حتی علوم انسانی به جای تحقیق و تجربه و ازمایش روایات را بررسی میکنیم.متاسفانه اکثر اشکالاتی که منکرین اسلامی شدن علوم مطرح میکنند ناشی از این تصور اشتباه است.در حالی که ما در اسلامی ترین علم یعنی اصول هم چنین نمیکنیم.بلکه ما نظامی منطقی به وجود می اوریم که رابطه خود را با وحی متدیک کرده باشد و این نه به معنای تعطیل عقل است و نه تعطیل تجربه.......ادامه دارد.


پینوشت:از انجایی که این مقاله حاصل پژوهش های شخصی خودم است نظرات افراد(چه مخالف و چه موافق) در پخته شدن ان کمک میکند.