علوم انسانی و اسلام(قسمت چهارم)
.......پیش از مطالعه این پست مرور پست گذشته لازم است.
در پست قبل با تعریف علم اسلامی و تبیین رابطه وحی با نظام معارف بشری به توضیح چگونگی اسلامی شدن علوم پرداختیم در این بخش با توضیح بیشتر در مورد علم اسلامی بحث علوم انسانی اسلامی را در باب درون دینی به پایان میبریم.
در مبانی معرفتی هر تفکری نظام و سیستم شناختی ان دارای ابعادی مشخص و تعریف شده است.و این ابعاد بگونه ای متدیک با هم رابطه برقرار کرده اند.به عنوان مثال در نظام معرفتی" فلسفه تحلیلی" رکین ترین رکن معرفتی تجربه است.به نحوی که ملاک و معیار با معنی بودن قضایا بسته به داشتن و نداشتن مدخلیت تجربی در انهاست.در نظام معرفتی اسلام رکین ترین رکن معرفت وحی محسوب میشود لذا اعتبار نتایج سایر ابعاد معرفت بشری (مثلا تجربه و عقل یا شهود) به تبیین صحیح و منطقی ارتباط انها با وحی وابسته است.در نتیجه علومی که زیر بنای انها عقل یا تجربه و یا حتی شهود باشند به نحوی کاملا سیستماتیک و گوهری با وحی ارتباط پیدا میکنند.
برای تبیین بهتر موضوع به ارایه مراحلی که تاکنون طی کرده ایم میپردازم
1-اثبات و تبیین دین حداکثری به این معنا که برا یک مسلمان مقوله ای ای خارج از دین یافت نمیشود
2-تبیین و تعریف علم اسلامی
3-تبیین و توضیح نظام معرفتی اسلام و چگونی ارتباط ابعاد معرفتی یک مسلمان با یک دیگر
و در پایان به شرح دقیق چگونگی اسلامی شدن علوم میپردازیم.
ابتدا بحث را با یک مثال اغاز میکنم.در غرب نسبیت مادی به نوعی معادله تبدیل گشته است و برای ان فلسفه فیزیک و فلسفه ریاضی نوشته شده.به عبارتی با کمی کردن عوامل ، معادله ساخته شده است.این عمل با تغییر پارادایم های مختلف ادامه پیدا میکند.
در نتیجه برای اینکار ابتدا باید(فلسفه شدن اسلامی) تولید شود سپس متدلوژی ها ساخته شوند.یعنی بعد از تولید منطق ها ، تولید علوم دینی امکان پذیر است.و اساسی ترین روش برای تولید منطق ها تبیین صحیح روابط میان ابعاد نظام معرفت بشری با وحی است.
بخواهیم خیلی کاربردی به موضوع نگاه کنیم بهترین مثال علم اصول است.در علم اصول روش های استفاده از وحی برای استخراج احکام فقهی به شکلی کاملا منطقی مشخص شده است.بر خلاف تصور عوام علم اصول علم مراجعه صرف به احکام فقهی نیست بلکه علمی است کاملا منطقی و قانون مند که به شرح چگونگی استخراج یک حکم از متن شارع میپردازد.یعنی علم اصول دارای یک رابطه منطقی با وحی است.اما بنا نیست عین همین رابطه منطقی که علم اصول با وحی دارد در مورد علم اقتصاد پیاده شود.چه انکه علم اقتصاد دارای مقتضات ویژه ای است که نوع متفاوتی از ارتباط با وحی را طلب میکند.فلسفه شدن اسلامی یعنی تبیین صحیح همین رابطه ها.مثال علم اصول برای ان بود که مشخص کنیم این کار شدنی است.
برای مشخص تر شدن موضوع در همین علم اقتصاد فلسفه شدن به این معناست که ما ابتدا جایگاه عقل و تجربه را در ان مشخص کنیم.یعنی مشخص کنیم مثلا عقل و تجربه در کدامیک از مراحل تشکیل علم اقتصاد دخالت دارند و این دخالت تا چه حدی است و نوع رابطه ی انها با وحی چگونه است سپس میتوانیم چارچوب های کلی را بر اساس این روابط منطقی بیان کنیم بعد از ان هر گونه تولید متدولوژی و روشی دارای یک رابطه متدیک و منطقی با وحی خواهد بود.اما اگر چنین نکنیم این میشود که مثلا هدف گردشگری ما "سیرو فی العرض....."است اما متدها و روش های گردشگری ما بر اساس اصالت لذت بنا شده اند.در نتیجه برای اسلامی شدن علوم ابتدا باید فلسفه شدن اسلامی به معنایی که گذشت انجام شود و در نهایت به تولید متد ها و روش ها پرداخت.
نباید این نکته کلیدی را فراموش کرد که نظام اسلام یک نظام کاملا سیستماتیک است که با تغییر در هر بخشی سایر اجزای ان منقلب میشوند.در یک نظام سیستمی دقیق همه ی اجزا حتی جزئی ترین انها برای احقاق هدف سیستم فعالیت میکنند لذا هر گونه تغییر نا به جایی موجب وارد امدن لطفه و خسارت به هدف سیستم خواهد بود.در نتیجه ادعای برخی از دوستان مانند جناب ملکیان که عنوان میکنند سکولار کردن علم یا هر مقوله ی دیگری برای حفظ اسلام و به صلاح ان است سخن نابه جا و ناروایی است.
در ادامه سلسله مقالات علوم انسانی و اسلام به تبیین برون دینی موضوع خواهیم پرداخت....ادامه دارد.