تیره ترین سبز ممکن رنگ برگهای سوزنی درخت کاجی است که از پشت شیشه پنجره اتاقم پیداست!حدود نیم متر آنطرف ترش البته درخت دیگری است که اسمش را نمیدانم اما برگ های پهنی دارد مثل برگهای درخت انگور از پنجره که دور ایستاده باشی جز همین دو درخت را نمیبینی اما کافی است کمی به آن نزدیک شوی آنوقت ............

میشود آنچه را که پیش از این گذشت ادامه داد و لحظه به لحظه بر کمیات و کیفیات مورد وصف افزود و کار را به جایی رساند که گویی مخاطب متن نیز در کنار نگارنده ایستاده است و از پنجره ی اتاق او بیرون را مینگرد!البته شکی در این نیست که نگارنده هرچه در انتقال جزئیات تلاش کند باز تصویری که مخاطب ادراک میکند به شکل قابل توجهی با تصویر ادراک شده توسط نگارنده متفاوت است که تصویر هر یک از مخاطبین متن با تصویر ذهنی سایر مخاطبین متفاوت خواهد بود البته شاید ابتدا به ساکن علت این مساله را در جزئیات مورد ادراک و تجربه هر شخص جستجو کنیم که به تبع با جزئیات مورد ادراک دیگری متفاوت است اما وقتی در موضوع دقیق شویم شاید بتوان تقریر دیگری از مساله ارائه داد!

بگذارید با هم بررسی کنیم و ببینیم که چه اتفاقی افتاد:

"تیره ترین سبز ممکن رنگ برگهای سوزنی درخت کاجی هستند که از پشت شیشه پنجره اتاقم پیداست!"

برای رسیدن به این تصویر ذهن هر کس ممکن است به گونه ای عملکرده باشد!مثلا یک نفر ممکن است در ابتدا با دیدن عبارت (تیره ترین) یک تاریکی یا سایه را تصور کرده باشد و بلافاصله با دیدن کلمه سبز آن تصور را اصلاح کرده و یک سبز بسیط تیره را در نظر آورده باشد و البته با خواندن عبارت "برگ" آن سبز بسیط حذف شده و برگی سبز(با هر شکل و اندازه ای) برایش ظاهر گشته تا آنکه به سوزنی رسیده و تصورش از برگ سبز سوزنی کامل شده باشد و البته این میتواند در مورد سایر اشخصاص به گونه ای دیگر باشد ومثلا فرد دوم تا زمانی که جمله به عبارت "درخت کاج" نرسیده درکش از عبارات مفهومی بوده و به تصویر ختم نشده باشد و در پایان کل صحنه را یکجا تصور کرده باشد!به طور کل نحوه رسیدن به تصویر فعلا برایم مهم نیست آنچه میخواهم در این مجال بدان بپردازم وجود این تصویر است!

بیاییم به مثابه فرد اول عمل کنیم یعنی جزء به جزء عبارات را تصور کنیم و با رسیدن به هر عبارت تصورمان را اصلاح کرده تغییر دهیم وقتی مشغول به این کار میشویم توجه به یک نکته ضروری است و ان اینکه این تصویرهایی که در ذهنمان شکل میگیرد و هر آن تغییر میکند واقعل موجود هستند!!!!

به عبارت دیگر آنها واقعا وجود دارند و ما آنها را به وضوح ادراک میکنیم!یعنی برگ سوزنی سبزرنگ بیرون اتاق نگارنده برای مخاطب واقعا موجود شده است و مخاطب آن برگ را میبیند!این فعلا مهم نیست که این برگ از چه طریقی برای مخاطب حاضر گشته و برایش موجود شده است چه اهمیتی دارد که رشته ها ی عصبی در فلان ناحیه مغز با سرعت در حال انتقال اطلاعاتی هستند که از طریق چشم به دستشان رسیده و این اطلاعات را پس از تفسیر ناحیه ی دیگری به بهمان ناحیه مغز میفرستند!!!!آنچه که فعلا برای این مقاله و مخاطب ما مهم است این است که تصاویری که نزد آنها موجود است نه از سنخ پالس های عصبی است و نه صفر و یک !بلکه تصویر یک برگ سبز سوزنی است که از شاخه ی درختی آویزان است!آنچه که نزد او واقعا حاضر است یک تصویر است و هیچ کس نمیتواند وجود این تصویر را انکار کند حتی پروفسور مجید سمیعی معروفترین جراح مغز و اعصاب جهان!!!

اما آنچه که پروفسور سمیعی یا سایر جراحین مغز و اعصاب شاید بتوانند پاسخ دهند این است که این تصویر کجاست؟آیا اصلا امکان دارد این تصویری که دارای ابعاد است و میتواند با اراده مخاطب به شکل های دیگر در آمده و رنگ عوض کند در تاریکخانه ذهن آدمی و بر روی پاره ای ماده نا چیز و خرد موجود شده باشد؟گمان میکنم پاسخ منفی باشد!بی شک نه پروفسور سمیعی و نه هیچ کس دیگری نخواهد توانست تا این تصویر را به ما نشان دهد چرا که اصلا این تصویر از سنخ و جنس ماده نیست تا ابژه ی علوم تجربی قرار گیرد!

این تصویر و سایر تصاویر دیگری که ما صبح تا شب تصور میکنیم به راستی موجود هستند و هیچ کس را یارای انکار وجود آنها نیست چرا که ما آنها را به وضوح و بداهت نزد خود حاضر میبنیم یا وقتی خواب هستیم با کیفیتی مانند کیفیت عالم واقع آنها را مشاهده کرده و ادراک میکنیم ما پالسهای عصبی یا صفر و یک نمیبینیم ما تصاویری مشابه تصاویر عالم واقع را میبینیم و ادراک میکنیم پس اگر کسی مدعی است که این تصاویر و صورت های علمی مادی هستند باید بتواند ماده ی آنها را به ما نشان دهد چرا که اگر این تصاویر مادی باشند برای موجود شدنشان نیاز به ماده دارند!رنگها برای دیده شدن نیاز به نور دارند و حجم نیاز به فضا و البته تشکیل شدن تصویر نیاز به صفحه ی مانیتور یا تلویزیون و لابد ویدئوپروژکتور راستی از عینک سه بعدی و....یادتان نرود!

آری ما به راستی این تصاویر را درون خودمان میابیم و کسی نمیتواند وجود آنها را انکار کند و نیک میدانیم که این تصاویر در هیچ کجای مواد مغزی ما موجود نیستند!آنچه در مغز ما موجود است پالس های عصبی و....است اما این تصاویر پالس عصبی نیستند!آنها تصاویر واقعی هستند!و نمیتوانند مادی باشند

!ممکن است یک نفر برای ما نحوه ی کار رایانه را به طور کامل شرح دهد و با توضیحات اضافه البته حوصله مان را هم سر ببرد و در نهایت به تصویر موجود در صفحه مانیتور برسد و بگوید مغز هم میتواند چنین عمل کند!اما ما به او خواهیم گفت حتی اگر مغز هم مانند رایانه شخصی عمل کند باز رایانه دست آخر صفحه نمایشی دارد که تصاویر بر روی آن شکل میگیرد حال آن شخص باید این صفحه نمایش را در تاریکخانه جمجمه سر ما به ما نشان دهد!جایی که هیچ نوری نیست و توده ای بافت به هم فشرده مغزی خودنمایی میکند!

تصاویر نزد ما حاضر و موجودند اما دعوا بر سر این است که این تصاویر مادی هستند یا مجرد از ماده!

اگر کسی ادعا کند که این تصاویر مادی هستند باید بتواند آنها را نشان دهد چرا که ماده تن به تجربه میدهد!حال آنکه این تصاویر برای وجود مادی نیاز به جهازاتی مادی دارند که امکان فراهم آورد این جهازات در مغز غیر ممکن است!نتیجه آنکه ....نتیجه را شما بگیرید!