شدیدا بر این عقیده ام که "دشمنی خصمانه" امری دو طرفه است.یعنی یک رابطه زمانی متصف به دشمنی میشود که دو طرف قضیه از این امر رضایت داشته باشند و مسلم است که در دشمنی حلوا پخش نمیکنند!

خروج از دایره دوستان و ورود در دایره دشمنان چه در عمل و چه در نظر لزوما با انکار عقاید و اختلاف نظر همراه نیست.چه بسا افرادی که از نظر فکری دارای مواضع کاملا متضادی هستند لکن به ارامی در کنار هم زندگی میکنند بی انکه مشکلی پیش اید مسلما در این میان عقیده ی یک نفر حق و دیگری باطل است و به عبارت بهتر یکی خود را برحق و صراط صحیح میداند و دیگری را در خطا و گمراهی.و این ادبیات صحیح و غلط یا حق و گمراهی منافاتی با رفاقت و دوستی ندارد و اغلب موضع طرفین نسبت به هم دلسوزانه است.لکن موضوع زمانی خطرناک میشود که ادبیات صحیح و خطا و حق و گمراهی به خردمندی و حماقت یا شعور و بی شعوری تبدیل شود.اینجا دیگر شخص نمیتواند ادعا کند موضع دلسوزانه و دوستانه ای اتخاذ کرده است و با گفتن اینکه دارد موضعی با صراحت اتخاذ میکند نیز مشکلی را باز نمیگشاید.

لذا کسی که گمان میکند اختلافش با دیگری ناشی از حماقت طرف مقابل است لاجرم خود را در حیطه ی خصم و دشمن طرف مقابل قرار داده است.مثلا وقتی شخصی مثل "محروم کسروی" کتاب اتش میزند در واقع دارد خودش را در موضع دشمن قرار میدهد و یا مثلا وقتی شخصی مثل بارزام (یک موزیسین متالیست) کلیسا را به اتش میکشد مشخصا در موضع دشمن مسیحیت واقع گشته است(چنان که خودش میگوید) و یا ان احمقی که به قران اهانت کرده است نیز.همچنین در حوزه اعتقادی باقی مانده ی نسل میمونها(1) مثل داوکینز و طرفدارانش مشخصا به واسطه ی مواضع توهین امیزشان نسبت به دینداران خود خواسته در حوزه دشمنان طبقه بندی میشوند.

اینجاست که مشتی اسمال مواضعش فرق خواهد کرد.مسلما موضع من دربرابر دشمنم در حیطه ی اعتقادات چیزی جز بیان معصوم که فرمود:

« الحمد الله الذی جعل اعداءنا من الحمقا »

یعنی:

"خدا را شكر كه دشمنان ما را از احمق ها قرار داد"

نخواهد بود و از ان مسلم تر این است که من با احمق بحث منطقی ندارم.اصلا احمق را چه به بحث منطقی؟

احمق را مسخره میکنند و اگر پایش را از گلیمش دراز تر کرد و مثلا در تهران شلوغ کرد و به پلیس حمله کرد کتکش هم میزنند.اصلا من چماقدارم چماقم را هم برای احمق ها نگه داشته ام در مورد گردن کلفتم هم در پست های پیشین توضیح دادم حالا هر احمقی که ادعا دارد بسم الله!

مساله بعد اینکه اگر برون دینی نگاه کنیم چون در دشمنی منطقی حکم فرما نیست لذا همان ادله ای که سبب میشود محروم کسروی مفاتیح اتش بزند و به ائمه اطهار توهین کند چراغ سبزی خواهد بود برای نواب صفوی ها تا او را به دیار باقی روانه کنند.لذا دشمنان ما (یا چنان که گذشت احمق ها) دیگر حق ندارند بگویند چرا کسروی کشته شد؟ جواب این است که چون کتاب اتش زد کشته شد.مگر او برای کتاب اتش زدنش دلیل منطقی داشته است که ما برای کشته شدنش دلیل منطقی بیاوریم؟در دنیای دشمنی یک روز قران اتش میزنند یک روز هم ادم میکشند.لذا وقتی من احمق ها را در تهران میدیدم که با بلوکه ی سیمانی سر سرباز نیروی انتظامی را متلاشی میکنند خیلی تعجب نکردم.اینها دشمنند خودشان خود را در موضع دشمن قرار داده اند ما هم دشمن را میفرستیم کهریزک و اوین پدرش را هم در بیاورند نوش جانش!

طبعا موضع من در برابر دشمن دینم(که از نظرم همان احمقی است که امید برگشتی هم به او نیست) موضع دوستانه نخواهد بود و اگر یکی از احمق ها بخواهد بگوید این موضع خصمانه من در برابر او منطق من است حرف مفت و احمقانه ای زده است.البته از احمق انتظار بیشتر از این نیست اما باید توجه کرد این خود او بوده است که موضع دشمنی اتخاذ کرده و ما در برابر دشمن احمق موضع خصمانه میگیرم چنان که گذشت! 


پینوشت1:داوکینز و داروینی ها اعتقاد دارند که نسل انسان و میمون یکی است طبعا اگر به اعتقاد خودشان پایبند باشند اکنون باقی مانده ی نسل میمونها خواهند بود ما به این موضوع اعتقاد نداریم پس ما باقی مانده ی نسل میمونها نیستیم!

پینوشت2:اخیرا به عنوان زنگ تفریح به سایتها و وبلاگ احمقها سر میزدم و در این میان به این نتیجه رسیدم که دشمنهای ما واقعا احمقند.

 پینوشت3:ادامه پست قبل را خواهم نوشت!