علوم انسانی و اسلام (قسمت اول)
بحث از علوم انسانی اسلامی در دوره ای که حب و بغض های شخصی و عقده های روحی عده ای کج اندیش عرصه را برای عرض اندام عقل و خرد تنگ کرده است اگر غیر ممکن نباشد به غایت مشکل و پیچیده است.
چه انکه طی صراط مستقیم و فرار از کج راهه ی ، مرض های روحی و کینه خواهی شخصی برای محقق به جد با صعوبت و دشواری های بسیار همراه است و سنگ پراکنی و دهن کجی مغاطله گران ، امنیت مسیر را تنها به ضمانت عقل سرد و عقال نفس اماره ممکن میسازد.
از این روست که راقم سطور سعی نموده است ، تا با پرهیز از مغالطه و خوف از دخالت پیش فرضهای ذهنی و تمایلات نفسی حوالی بحث علوم انسانی اسلامی قلم زنی کند.بی شک در این مسیر مشورت و توصیه دلسوزان و اگاهان چه در مقام نقد و چه در مقام تشویق به بلوغ نوشتار و ذهن کنجکاو نویسنده کمک نموده و امکان اصلاح و رفع اشکال را فراهم میکند.
این نوشتار مشتمل بر چهار بخش عمده به شرح زیر است
اول در مقام تبیین و اثبات درون دینی موضوع
دوم در مقام تبیین و اثبات برون دینی موضوع
سوم در مقام بررسی پیش فرضهای مخالفین
چهارم در مقام نقد علل عمده مخالفین.
الف: در مقام تبیین و اثبات درون دینی موضوع
در فلسفه و کلام اسلامی من باب ارزش عملی و ارزش نظری یک موضوع بسیاری قلم زده اند لکن پیشفرض مسلم حقیر در این مقاله ان است که هرگاه یک موضوع بهره ای از ارزش نظری برده باشد لاجرم ان موضوع از ارزش عملی نیز برخوردار است.به عبارت بهتر هرگاه عمل ، پدیده و موضوعی مطابق حقیقت و واقعیت بود و در الزام تحقق ان استدلال اقامه شد(ارزش نظری داشت) لاجرم نه تنها امکان تحقق ان فراهم است که متحقق شدن ان بی شک دارای بهترین اثر بوده و برای بشر مفید می باشد.(ارزش عملی خواهد داشت)
از این رو حقیر ابتدا بحث اسلامی شدن علوم انسانی را از منظر ارزش نظری مورد بررسی قرار میدهم و در الزام تحقق ان استدلال اقامه میکنم به طبع ارزش عملی ان نیز اثبات میشود و افساد سخن منتقدان که معمولا دارای نگرشی پراگماتیستی و عمل گرایانه بوده و اکثرا ناظر بر ارزش عملی موضوع است مشخص خواهد شد.چه انکه حتی در همان مرحله (ارزش عملی) سخن بسیار است و انتقاد منتقدان محل مناقشه.
بحث از علوم انسانی اسلامی چه در باب امکان و چه در باب ضرورت معمولا متوقف بر پیش فرض محقق نسبت به مقوله انتظار بشر از دین است.لذا حقیر با تبیین موضوع فوق به تبیین و بررسی بحث میپردازم.و در این گام چهار مرحله را طی خواهم نمود
مرحله اول حاکمیت مطلق الهی و منع تصرف در مال غیر:
انسان به دلیل عقل و اقامه برهان در اصل توحید به این نتیجه میرسد که تمام عالم کون و مکان من جمله خود انسان مخلوق و مملوک باری تعالی است و به همین سبب مالکیت و تصرف بشر بر خود و انچه که در اختیارش است به نحو مالکیت اعتباری و جعل تصرف غیر حقیقی است از این رو هر عمل و رفتاری که بشر مرتکب ان میشود نوعی تصرف در مال غیر محسوب شده و عدم کسب اجازه از مالک مصداق ظلم تلقی گشته و غیر انسانی و مستوجب عقوبت است.
مرحله دوم نیاز به حیات و نیل به کمال انسانی
از جهتی هدف خلقت انسان کسب درجات عالیه انسانی و سلوک او از خود به خدا مستلزم عمل و عبادت است که تنها در سایه همان تصرف در ملک باری تعالی ممکن و متحقق است و از طرف دیگر نیاز درونی انسان به حیات که ودیعه ی الهی است او را به سمت و سوی عمل و زندگی سوق میدهد که باز نوعی تصرف در ملک خدای متعال به حساب می اید..........ادامه دارد.
پینوشت 1:مقاله به صورت چند قسمتی انتشار خواهد یافت تا خواندش از حوصله خوانندگان فراتر نرود.در این قسمت و قمست اینده بعضی از پیش فرضها ممکن است نیاز به توضیح داشته باشد که اگر برای کسی مبهم بود نسبت به جواب ان در بخش نظرات اقدام میکنم.