جمله ی (هیچ حقیقت ثابتی وجود ندارد) ماحصل استدلالات دسته ای از فیلسوفان است که در بعد معرفت شناسی معروف به شک گرا هستند.شک گرایی در فلسفه غرب دارای پیشینه ای تاریخی است و اولین شک گراها معروف به سوفسطاییان بودند.شک گرایی به نوعی در مقابل رئالیسم قرار دارد و در اکثر موارد حصول یقیین را به دلایل متعددی مخدوش اعلام میکند.با این حال به نظر برخی از فلاسفه اسلامی و کلامیونی که در حوزه معرفت شناسی رئالیست هستند شک گرایی پیش از انکه پدیده ای با پشتوانه ی فلسفی باشد نوعی واکنش روانی و اجتماعی در مقابل تعدد ارا و نظرات مکاتب فلسفی است چنان که وقتی تاریخ فلسفه غرب را تورق میکنیم پیدایش سوفیسم مصادف با ظهور و افول پنج مکتب فلسفی با ارا و عقاید مختلف بوده است.به هر جهت انچه که اکنون اهمیت فوق العاده ای پیدا کرده است ظهور شک گرایی مدرن در غالب تفکرات مختلف فلسفی است چنانکه حتی معرفت شناسی ادیان نیز به دلایل مختلف تحت تاثیر ان قرار گرفته و تفکراتی چون پلورالیزم دینی و... از این رهگذر زاده شده است.

اما انچیزی که به نظر حقیر در این میان اهمیت فوق العاده ای دارد توجه به این نکته ظریف است که اغلب گزاره های شک گرایانه درگیر نوعی تناقض ذاتی است که لازمه ی رفع ان نقض گزاره و حصول یقین است.اگر شک گرایی در برابر جزم اندیشی بنا شده باشد خود نیز درگیر نوعی جزم اندیشی پنهان است که با ظاهری متفاوت ذهن مخاطب را فریب میدهد.

به عنوان مثال گزاره:

(هیچ حقیقت ثابتی وجود ندارد)

خود بیان یک مفهوم ثابت در مورد حقیقت است که یا حق است و یا باطل.اگر باطل باشد که هیچ اما اگر طرح کننده ی عبارت مدعی حق بودن گزاره خود باشد دچار نوعی تناقض شده است.از انجا که در حال بیان گزاره ای حقیقی و ثابت در مورد حقیت است.حال انکه این عمل با مفهوم جمله در تناقض است.

همچنین است بیان عباراتی مانند:

(به هیچ گزاره ای یقین ندارد) – (همه چیر مشکوک است) – (حقیقت دست نیافتنی است) – (نمیتوان از حقیقت خبر دارد) و....... .

بیان جملات فوق به معنای نقض عملی مفاهیم ان است.از این جهت بحث با یک شک گرا بی معناست.یعنی شک گرای حقیقی نه سوال میپرسد و نه نظری میدهد نه انتقادی میکند و نه تعریفی چرا که هر کدام از این اعمال مستلزم حصول حداقل یک حقیقت نزد شخص است.که این متفاوت با ادعای شک گرایی است.سخن در مورد شک گرایی و به ویژه شک گرایی مدرن بسیار است و این پست اشاره ای اماتوری و بسیار اجمالی به قالب فکری برخی از شک گرایان بود ونه ارا و عقاید انها.و بیشتر برای پاسخ دادن به شبهه یکی از دوستان وبلاگی مطرح شد.نویسنده وبلاگ راهب خرد مطرح فرموده اند که عین همین تناقض در فلسفه اسلامی نیز یافت میشود انجایی که مطرح میشود

(از معدوم مطلق نمیتوان خبر داد)

حال انکه این عبارت خودش خبری در مورد معدوم مطلق است.یعنی انکه محمول (خبر نمیتوان داد) خودش خبری است برای معدوم مطلق اما مفهوم عبارت این است که خبر دادن در مورد معدوم مطلق باطل است.

از این شبهه دو جور جواب داده اند.یک جواب این است که ما برای موضوع دو حمل قائلیم یک حمل معروف به حمل اولی است و دیگری معروف به حمل شایع صناعی است.

در این عبارت موضوع معدوم مطلق است و محمول نمیتوان خبر داد.

به حمل اولی "نمیتوان خبر داد "از قبیل شرح الاسم و توضیح است. یعنی انکه نمیتوان خبر داد به عنوان خبری برای معدوم مطلق به حساب نمی اید بلکه تعریف معدوم مطلق است لذا باید اینطور جواب داد:

معدوم مطلق= نمیتوان خبر داد.

به عبارت بهتر در گزاره فوق به حمل اولی ما خبری در مورد معدوم مطلق نمیدهیم بلکه در پاسخ معدوم مطلق چیست میگوییم نمیتوان از ان خبر داد.یعنی نمیتوان خبر داد تعریف و شرح الاسم معدوم مطلق است نه خبر ان.

اما به حمل شایع صناعی وقتی ما میگوییم

از معدوم مطلق نمیتوان خبر داد.ابتدا معدوم مطلق که موضوع گزاره باشد را به عنوان یک موجود ذهنی فرض گرفته ایم و سپس در مورد این موجود خبری داده ایم.به عبارت بهتر از انجایی که ما نمیتوانیم معدوم مطلق را تصور کنیم لازمه تصور کردن ان موجود شدن ان است به همین جهت ابتدا ما ان را به عنوان یک موجود ذهنی فرض مکنیم و سپس از ان خبر میدهیم به اینکه نمیتوان از ان خبری داد.

در نتیجه ما در حمل قضایا دو جور حمل داریم یکی حمل اول ذاتی که در ان موضوع و محمول از حیث مفهوم یکی هستند و اختلافشان اعتباری است مثل انسان انسان است و یا همین از معدوم مطلق نمیتوان خبر داد.

و دیگری حمل شایع صناعی که محمول و موضوع از حیث وجود یکی هستند اما از حیث مفهوم مختلف مثل اینکه بگوییم انسان ضاحک است.و یا همین از معدوم مطلق نمیتوان خبر داد که به حمل شاع صناعی معدوم مطلق معدوم مطلق نیست بلکه موجودی از موجودات ذهنی است یعنی موجود شده است و دیگر معدوم نیست از این جهت از ان خبر داده میشود به اینکه خبر از ان غیر ممکن است.

دوستی مطرح کرده بود عین همین دو حمل را(حمل اولی و حمل شایع) را در مورد عبارت

(هیچ حقیقت ثابتی وجود ندارد) نیز به کار میبریم.

در جواب باید گفت مستلزم این امر ان است که مدعی گزاره فوق دو حمل شایع صناعی و اولی را به عنوان حقیقت پذیرفته باشد که پذیرش این دو حمل خود به معنای نقض گزاره (هیچ حقیقت ثابتی وجود ندارد) است.


 پینوشت یک:این پست در پاسخ مطلب رطب خورده منع رطب نکند نوشته شده است