حق و باطل
هزار و چهارصد و اندي سال از نهضت عاشورا ميگذرد.وقتي كتابهايي را كه در باب وقايع ان دوران قلم زده اند تورقي هرچند سطحي ميكنيم همواره با يك مساله قطعي روبه رو ميشويم و ان اين است كه حسين حق بود و يزيد باطل حتي ان عده ي قليل از برادران اهل سنت كه همچنان بر به حق بودن سلطنت يزيد پافشاري مينمايند در مورد عاشورا يا سكوت كرده و يا يزيد را خطاكار قلمداد ميكنند.اما سوال اساسي اين است كه سهم اين حق از مردمان دنياي ان زمان چند نفر بود؟؟
هفتاد و دو تن!!!
هفتادو دوتن از كليه بلاد مسلمين.عده اي ساده انگارانه علت اندكي ياران حسين را بي وفايي مردم كوفه قلمداد كردند اما سوال اين است كه مردم كوفه چه كسري از جمعيت مسلمانان ان زمان را تشكيل ميدادند؟مگر نه انكه در برابر وسعت و گستردگي بلاد مسلمين كوفه شهري كوچك به حساب مي امد و مگر نه انكه صداي هل من ناصرا ينصرني حسين بن علي به گوش همگان رسيده بود.پس چه شد؟؟؟مردم ساير بلاد مسلمين كجا بودند؟؟؟
طبق روايات از سپاه شام حداكثر نه نفر در ارتش عبيدالله عليه حسين شمشير زدند و الباقي همگي از مردمان كوفه بودند.اگرچه كه عده اي از اين جمعيت جزو نامردان و بي وفايان بودند اما سايرين از ابتدا هم قصد پيوستن به حسين را نداشتند پس ميبينم كه حتي در كوفه هم حسين يار انچناني ندارد و اگر همه ي كساني كه پاي دعوتنامه ها را امضا كردند به حسين ميپويستند باز هم از نظر شمار كمتر از ارتش عبيدالله بودند.
چرا؟؟؟چرا سهم حق در ان زمانه اينقدر اندك است؟؟
مطلبي را چند وقت پيش از استاد گرانقدر شهيد مطهري (ره)ميخواندم در ميان سطور اين مقاله يك نكته توجهم را به خودش جلب كرد و ان اينكه شهيد مطهري كه حتي مخالفان نيز با احترام از او ياد ميكنند از زندگي در ان دوران ابا دارد و ارزو نميكند كه يكي از مردمان ان دوران باشد.
به واقع بعد از هزار و اندي سال است كه حق اينچنين اشكار و روشن خودنمايي ميكند و چه بسيارند مردماني كه ان زمان حسين را به اسم خارجي شهيد كردند و يا روبه روي علي به هواي پاداش الهي شمشير كشيدند.اگرفكر ميكنيم كه خيلي حق باماست بهتر است تا موشكافانه تر وقايع سال شصت و شصت و يك هجري را مطالعه كنيم.تاريخ هميشه بهترين روشنگر خواهد بود!!!!