يادم هست چند سال پيش كتابي با عنوان زهير از پائولوكوئيلو ميخواندم كه خيلي برايم جذاب بود البته وقتي سالها بعد كتاب را دوباره بررسي كردم اشكالات بسياري بر ان گرفتم و متوجه شدم كه در حوزه جهانبيني اختلاف نظر هاي فاحشي با نويسنده دارم با اين حال جمله اي در كتاب وجود داشت كه حكيمانه بود به شخصه نويسندگان و اديبان غربي را در اكثر موارد فيلسوف و حكيم ميدانم و به قول شهيد مطهري يكي از علتهايي كه ادبيات معاصر غرب اينقدر پيشرفت كرده است همين فيلسوف بودن نويسندگان و اديبان غرب است.باري به هر جهت نويسنده در بخشي از كتاب نوشته بود: ( رنج وتراژدي بخشي از زندگي است نبايد ان را تنبيه دانست اما دنيا معمولا بهترين دارايي مان يعني دوستان ما را ميگيرد تا به ما بفهماند در اشتباهيم!)

 

نميخواهم با فلسفه بافي اين جمله را موشكافي كنم و نميگويم صد در صد اين جمله را قبول دارم با اين حال يك نكته برايم محرز شده است و ان اينكه رنج و درد هايي كه در طول زندگي متحمل شده ام و اين روزها به اوج خودش رسيده است اغلب اثر وضعي رفتارها و تصميمات غلطي است كه در زندگي داشته ام پس قبل از ان كه به تنبيه شدن فكر كنم و در پي انتقام از زندگي برايم ، قصد دارم كمي فكر كنم.بايد بدانم كجا را اشتباه رفته ام و اصلاحش كنم و اين قصه اي است كه همواره تكرار خواهد شد......!